رقص کولی

شبی مه آلود زیر نور ماه

رقص کولی

شبی مه آلود زیر نور ماه

برف نو



چقدر دلم می خواهد بایستم کنار پنجره و برای دانه های سپیدی که از صبح بی وقفه می بارند و بر زمین می نشینند و تمامی این حوالی را سپید پوش کرده اند، با صدای بلند بخوانم:


برف نو! برف نو! سلام، سلام

بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام


پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام


راه شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخواری‌است می‌چکد در جام


اشکواری‌ست می‌کشد لبخند
ننگواری‌ست می‌تراشد نام


شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ می‌زند رسام


مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام


ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام


تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می‌کند پیغام


کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته‌ایم از کام


خامسوزیم الغرض بدرود
تو فرود آی برف تازه سلام!



روحت شاد شاملوی نازنین...