چقدر دلم می خواهد بایستم کنار پنجره و برای دانه های سپیدی که از صبح بی وقفه می بارند و بر زمین می نشینند و تمامی این حوالی را سپید پوش کرده اند، با صدای بلند بخوانم:
برف نو! برف نو! سلام، سلام
بنشین، خوش نشستهای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگیست این ایام
راه شومیست میزند مطرب
تلخواریاست میچکد در جام
اشکواریست میکشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ میزند رسام
مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام
تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب میکند پیغام
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفتهایم از کام
خامسوزیم الغرض بدرود
تو فرود آی برف تازه سلام!
روحت شاد شاملوی نازنین...
برف نو..خوش آمدی عروس زمین...
و شما نیز خوش نوشتی محبوب جان
روح شاملوی نازنین شاد
مگر اینکه بارونی برفی چیزی بیاد که حاج خانوم آپدیت کنن ... خو منتظر چی هستی؟ ... بایست و بخون ... اصلا با هم بخونیم ...
سلام دوست...
برف نو مبارک...
پست بعدی هم لابد اینه: شکوفه های بهاری روی درختها خودنمایی می کنند و من غرق در عطر شکوفه های گیلاس میشوم! محبوب جانم یعنی متاهلی اینقدر گرفتاری داره؟ بابا تو که همیشه دست به قلم بودی
سلام من هم از آشنایی با شما خوشحالم و ازمحبتت ممنونم
خب دیگه بهار شد بیا یه پست بنویس
خیلی کمیاب شدی دختر
به گمانم این شعر مال مهدی اخوان ثالث(م.امید ) باشد نه شاملو
سلام جناب پور امینی عزیز
این شعر یقیناً سروده احمد شاملو است.