همان جا، کنار ِ پل ِ عابر ِ پیادهء داخل ترمینال جا خوش کرده ام و آدم ها را نگاه می کنم.
دخترک چادر از سر بر می دارد و از آن روی چمن ها برای عشقشان حصیری می سازد.
پسر کفش هایش را در می آورد.
- نمی خواد بذار پات باشه.
: نه! عشق حرمت داره.
دختر همان طور که همبرگرها را از کیفش بیرون می آورد، توضیح می دهد: از ارمنی ها خریدم، گوشتش خالصه، اما زیاد مخلّفات نداره.
: هر چی می خواد باشه، فقط با تو باشه. کنار تو باشه. مرگ هم تو آغوش تو خوبه.
- دوباره از مرگ گفتی؟ قرارمون چی بود؟
نگاهشون تو هم گره می خوره، اشک تو چشمای دو تاشون حلقه میزنه، و لقمه های تو دهنشون رو با بغضشون قورت میدن.
پسر کفشاشو می پوشه و سوار اتوبوس می شه.
دختر حصیر عشقشون رو میندازه رو سرش و با پشت دستش اشکاشو پاک می کنه و یه گوشه می ایسته و از پشت شیشه واسش دست تکون می ده.
پسر نگاه ِ خیسشو از دختر می دزده.
همان جا، کنار ِ پل ِ عابر ِ پیادهء داخل ترمینال جا خوش کرده ام و تو این فکرم که زندگی به اندازهء خوردن یه همبرگر و نگاه کردن تو چشمای معشوقت تا آخرین لقمه اش، کوتاهه. مهم اینه که تموم اون همبرگر رو با لذت خورده باشی.
و عشق تنها عشق ...
سلام محبوب خوب...
چه قدر خوب اند این خوشبختی های کوچک. چه قدر...
عزیزم؟ برای من که اینها تمامش رویا بود... چون از همبرگر دل درد گرفتم و مسموم هم شدم.
مهم اینه که همبرگر داشته باشی کلن تو دستات...
واییییییی خیلی قشنگ بود
لذت بردم از خوندنش
راست می گی محبوب ... زندگی کوتاهه ... چرا باور نمی کنیم !؟
منم عاشق اینجور عاشقی های همبرگری ام گلی! تو چقدر همه چیزو خوشمزه می بینی تپلی من
ای جانم از این همه احساسات
روی حصیر نشستن و یه کاری می کنیم...
همبرگر هم چشم می گیریم....
کو معشوق؟
این یه پازله که همیشه یه تیکه اش کمه
همه اش هم باشه... لذت نیست فک کنم
وقتی همه چی هست باید یاد بگیری که خود لعنتیت تا آخرین تیکه اون رو کامل بخوری!!!!!!!!!!!
مثله همیشه ساده ، جاری و دلنشین....
فرقی نمی کنه چه شرایطی باشه ، خوشی ، سختی یا هر چیزی که اسمش رو بذاری چون خیلی چیزا تو زندگی غیر قابل پیش بینی و در حال تغییره و این واقعیت زندگیه ، اگه آدمی تونست این حقیقت جاری رو بپذیره قدر لحظه رو تو هر شرایطی می دونه
و چقدر دلنشین ، نوشتی این حقیقت رو.....
خوبی گلی؟ مهدیه میگفت سرحال نیستی عزیزم چیزیت شده؟
sسلام من همبرگر دوس ندارم عاشق سوسیس با نوشابه سیاهم واینکه عالی نوشتی بروزم....قبر هم خوبی های خودش را دارد با اجازت لینک شدی پس لطفن....
عشق همینقدر آسونه و زمان همین قدر کم و ما همچنان همون قدر سخت و دیر و دور...
اندوهی عمیق از اینهمه نداشتن های ساده ...
میروی و گریه میآید مرا......