رقص کولی

شبی مه آلود زیر نور ماه

رقص کولی

شبی مه آلود زیر نور ماه

ترمینال

همان جا، کنار ِ پل ِ عابر ِ پیادهء داخل ترمینال جا خوش کرده ام و آدم ها را نگاه می کنم.  

 

دخترک چادر از سر بر می دارد و از آن روی چمن ها برای عشقشان حصیری می سازد.  

 

پسر کفش هایش را در می آورد.  

 

- نمی خواد بذار پات باشه.   

 

: نه! عشق حرمت داره.  

 

دختر همان طور که همبرگرها را از کیفش بیرون می آورد، توضیح می دهد: از ارمنی ها خریدم، گوشتش خالصه، اما زیاد مخلّفات نداره.  

 

: هر چی می خواد باشه، فقط با تو باشه. کنار تو باشه. مرگ هم تو آغوش تو خوبه.   

 

- دوباره از مرگ گفتی؟ قرارمون چی بود؟   

 

نگاهشون تو هم گره می خوره، اشک تو چشمای دو تاشون حلقه میزنه، و لقمه های تو دهنشون رو با بغضشون قورت میدن.   

 

پسر کفشاشو می پوشه و سوار اتوبوس می شه.  

  

دختر حصیر عشقشون رو میندازه رو سرش و با پشت دستش اشکاشو پاک می کنه و یه گوشه می ایسته و از پشت شیشه واسش دست تکون می ده.  

  

پسر نگاه ِ خیسشو از دختر می دزده.    

 

 همان جا، کنار ِ پل ِ عابر ِ پیادهء داخل ترمینال جا خوش کرده ام و تو این فکرم که زندگی به اندازهء خوردن یه همبرگر و نگاه کردن تو چشمای معشوقت تا آخرین لقمه اش، کوتاهه. مهم اینه که تموم اون همبرگر رو با لذت خورده باشی. 

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
ص شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

و عشق تنها عشق ...

مهدی پژوم یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ق.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام محبوب خوب...
چه قدر خوب اند این خوشبختی های کوچک. چه قدر...

مکث یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

عزیزم؟ برای من که اینها تمامش رویا بود... چون از همبرگر دل درد گرفتم و مسموم هم شدم.

ایرن یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

مهم اینه که همبرگر داشته باشی کلن تو دستات...

وروجک یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

واییییییی خیلی قشنگ بود
لذت بردم از خوندنش

دکولته بانو یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

راست می گی محبوب ... زندگی کوتاهه ... چرا باور نمی کنیم !؟

سمیرا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

منم عاشق اینجور عاشقی های همبرگری ام گلی! تو چقدر همه چیزو خوشمزه می بینی تپلی من

مهربان دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ق.ظ http://www.mehrabanam.blogsky.com

ای جانم از این همه احساسات
روی حصیر نشستن و یه کاری می کنیم...
همبرگر هم چشم می گیریم....
کو معشوق؟
این یه پازله که همیشه یه تیکه اش کمه
همه اش هم باشه... لذت نیست فک کنم

فرناز چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

وقتی همه چی هست باید یاد بگیری که خود لعنتیت تا آخرین تیکه اون رو کامل بخوری!!!!!!!!!!!

مونا شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ

مثله همیشه ساده ، جاری و دلنشین....
فرقی نمی کنه چه شرایطی باشه ، خوشی ، سختی یا هر چیزی که اسمش رو بذاری چون خیلی چیزا تو زندگی غیر قابل پیش بینی و در حال تغییره و این واقعیت زندگیه ، اگه آدمی تونست این حقیقت جاری رو بپذیره قدر لحظه رو تو هر شرایطی می دونه
و چقدر دلنشین ، نوشتی این حقیقت رو.....

سمیرا شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خوبی گلی؟ مهدیه میگفت سرحال نیستی عزیزم چیزیت شده؟

مکافات دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.kalame.blogsky.com

sسلام من همبرگر دوس ندارم عاشق سوسیس با نوشابه سیاهم واینکه عالی نوشتی بروزم....قبر هم خوبی های خودش را دارد با اجازت لینک شدی پس لطفن....

فرشته یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

عشق همینقدر آسونه و زمان همین قدر کم و ما همچنان همون قدر سخت و دیر و دور...

بانوی اجاره ای سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ق.ظ http://wf3.blogsky.com/

اندوهی عمیق از اینهمه نداشتن های ساده ...

از خاک کمتریم سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ http://dusty.blogsky.com/

می‌روی و گریه می‌آید مرا......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد